صدای خس خس سینه م رو میشنوم و هربار که به سرفه می افتم حس میکنم تمام دل و روده م الان میریزه بیرون و سردرد میشم. اینم از عوارض مریضی یک ماه اخیر بود که گذات قشنگ آبا از آسیاب بیفته بعد با یه ویروس جدید بزنه بیرون و خواب شب و نصف شبو ازم بگیره.
مدت ها بود میخواستم بیام و از شوقم بنویسم، از ذوق انجام دادن مرحله به مرحله ی کاری که مدت ها بود دلم میخواست انجام بدم. از اینکه خوشحالم بدون در نظر گرفتن دیگران و اهمیت به نظر و مسخره کردن و باقی چرت و پرتاشون الان لباس عروسم رو انتخاب کردم، قرارداد تالار رو بستم و همه مهمونامم دعوت کردم.
بلهههه.. بالاخره با تاخیر زیاد و البته بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک دقیقاً یک ماه دیگه امروز عروسیمونه. جشنی که همیشه بهش فکر کردم براش ایده و ذوق داشتم و هربار به دلیلی به تعویق افتاد.
خوشحالم و همزمان دچار دوگانگی و استرس هم هستم.
باید بیام راجع به همه چی بنویسم، کاش وقت بشه و حس نوشتن باشه.
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:32 توسط لی لی |
زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 18:25