زخم باز شده

متن مرتبط با «عروسی» در سایت زخم باز شده نوشته شده است

و بالاخره روز عروسی

  • 4 روز از روز عروسی میگذره و من حتی با فکر کردن به اون شب هم دلم ضعف میره. همه چیز عالی پیش رفت و خیلی خوش گذشت. تیم هایی که انتخاب کرده بودم از تشریفات و موزیک و عکاسی همه حسابی کار درست و حرفه ای بودن و تمام خودشونو گذاشتن و الحق که نتیجه خیلی خوب شد.تالاری که انتخاب کرده بودم یه باغ خیلی خوشکل داشت که من تصمیم گرفتم چندساعت اول مراسم رو بیرون باشیم و تمام دیزاین ها و موزیک هم بیرون ست بشه از جمله جایگاه کیک و جایگاه عروس دوماد و دوتا شاه نشین خوشکل و میزهای مهمان ها. کارت های ولکام هم که حسابی روشون فکر کرده بودم و دادم برام طراحی کردن بیرون روی تمام میزها چیده شد و خیلی قشنگ بود همه چی. هوا نهایت همکاریشو کرد و عالی بود، نه باد میومد نه بارون بود. یه خنکی ملس خیلی خبی داشت که خیلی هم به جون همه چسبید.اگر برگردم عقب قطعا مسایلی هست که بخوام جور دیگه ای انجامشون بدم چون هیچوقت همه چی صد در صد تحت کنترل نمیمونه و یه چیزایی از کنترل خارج میشه خواه ناخواه که هیچ طوری هم نیست والا و در مجموع شد بهترین شب زندگیمون.عاشق فاینال لباسم شدم، خیلی بهم میومد و از نظر خودم رویایی بود. به قول مهمونام شاه ماهی شده بودم میکاپ و شنیونم به ساده ترین شکل ممکن بود تا بعدها پشیمون نشم و یه جورایی تایم لس باشه. چندتا از عکسامو که روی اسلایدشو دیدم مردم براشون. خیلی خیلی حرفه ای و خوشکل بودن. وای از کلیپم نگمممم که اصن عالی. من اینجا گفته بودم که تگ دسته گل درست کرده بودم با عکس بابا و داداش بزرگه که دیگه بین ما نیستن و میخواستم که حضورشون حس بشه و وجود اونا چنان معنا و روحی به کلیپم داد که نگم.سام اونقدر از مراسم راضی و خوشحاله که همش داره تعریف میکنه و میگه الان میفهمم چرا قدیمیا 7 شبانه روز, ...ادامه مطلب

  • فقط 5 روز تا عروسی

  • فقط 5 روز دیگه مونده و من تقریباً از دیروز تپش قلبم شروع شده و دختر آرومم نمیگیره..قهوه رو گذاشتم توی دستگاه و منتظرم آماده بشه و اومدم پشت سیستم تا احتمالاً برای آخرین بار هم از شرایط و حس و حالم بنویسم.از فردا میرم مرخصی چون دیگه اصلاً تمرکز ندارم و فکرم هزار جاست، هنوز دیزاینای تالار رو انتخاب نکردمو نهایی نکردم. پارتای دی جی هم هماهنگ نشده و احتمالاً توی یک روز انجامشون بدم. شایدم تلفنی صحبت کنم نمیدونم هنوز. دقیق نمیدونم کدوم دسته گل رو سفارش بدم ولی دیروز رفتم و کارهای تگ دسته گلم رو انجام دادم و امروز میرم برای تحویل و ببرم ببینم میشه رزین کرد و دیزاین خاصی روش پیاده کرد یا نه.چهارشنبه پروی نهایی لباس عروسیمه، متاسفانه چون تغییر مدل داشتم خیالم آروم نیست و تا وقتی کاملاً آماده نشه و تنم نکنم خیالم راحت نمیشه. یه پنل اضافه هم داره که هنوز حتی تستش نکردم ولی احتمالاً برای عکاسی استفاده ش کنم. تورمم گفتم قدشو سه متر و عرضشو دو متر اندازه بزنن چون به احتمال زیاد تصمیمم این شده که تور رو عقب بزنم و در اون صورت عرضش خیلی به چشم نمیاد چون چین میخوره. وای امیدوارم عکسای با توری که قراره بگیرم خیلی خوشکل بشن چون نصف ذوق و شوقم برای عروس شدن بخاطر اون عکساییه که عروس تور روی سرشه دسته گلم هنوز مطمین نیستم کدوم مدل رو سفارش بدم ولی چیزی که فهمیدم الان گل شیپوری نیست و خیلی سفارشی باید برات بیارن و پول خونتو میخوان بگیرن پس کلاً کنسله و انتخابم تا اینجا ارکیده هست اما به صورت آبشاری و میکس با رز منیاتوری و چیزای دیگه..تاج و کارت عروسی و کارت ولکامم که کاملاً آماده هستن. میمونه یه تست نهایی از دوماد، یه توضیح کلی راجع به اینکه چکار کنه و چکار نکنه روزی که میره ارایشگاه. پاکسازی خ, ...ادامه مطلب

  • 23 روز تا عروسی

  • از این روزام اگه بخوام بگم خس خس سینه از بین رفته و مقدار سرفه هامم خیلی کمتر شده اما همچنان گاهی میگیره و ول نمیزنه. لایف استایلم کلی تغییر کرده و بخاطر عروسی حسابی سالم خواری میکنم و آب زیاد میخورم، شب ها نهایتاً از 8/5 به بعد به جز آب و مایعات بدون قند هیچ چیز دیگه ای نمیخورم و به نظرم باعث شده بدنم تغییرات خوبی بکنه. البته که این روزی 9 ساعت پشت میز نشستنه کار خودش رو میکنه اما چند روزه که سعی میکنم با یوگا کردن کمی درد گردن و کمرمو تسکسن بدم و انقباضاتشو کم کنم. امروز روز یازدهمه رژیم صبحانه ی سیب پخته با عسل و پرک بادوم و نون جو بود و سه روز دیگه تموم میشه.فکر میکنم که باعث شده حال معده و روده هام خیلی بهتر بشه و حتی پوستمم حالش بهتر بشه. این نظری هست که سام هم نسبت به پوستم داره و حتی وقتی دعوامون میشه استرس میگیره که برای پوستم ضرر داشته باشه. Jاگه راجع به احساساتی که این روزها دارم بخوام صادق باشم باید بگم احساساتم خیلی سینوسی بالا پایین میشه. یه روز از خوشحالی و ذوق خوابم نمیبره و یه روز دیگه از استرس اینکه همه چی درست و خوب پیش بره مغزم درد میگیره و روز بعدش فکر اینو میکنم که آیا کار درستی بود که توی گرونی بخوایم این بریز بپاشا رو انجام بدیم!! خلاصه که مثل یه سیب که بندازی بالا هزار چرخ میخوره منم هی احساسات مختلفی رو تجربه میکنم.من فقط از یک چیز مطمئنم و اونم اینه که این کاری بوده که تمام عمر دلم میخواسته روزش برسه و انجامش بدم، بقیه احساساتم متغیره اما این ثابته و هربار که خودم رو توی لباس عروس تصور میکنم قند توی دلم آب میشه به معنای واقعی کلمه.از کارایی که کردیم اگه بخوام بگم:- کت شلوار دوماد خریداری شده اما هنوز تصمیم نهایی برای کفش و کمربند و کراوات گرفته نش, ...ادامه مطلب

  • 19 روز تا عروسی

  • دنبال تگ دسته گل عروس میگردم، یه قاب عکس کوچولو که به دسته گلم آویزون کنم و توش عکس بابا و داداش که دیگه کنارم نیستن باشه. ای کاش میشد هممون با هم اون روز رو جشن میگرفتیم. میخوام این یاد رو ازشون توی مراسمم داشته باشم تا همیشه. تا الان فقط یه گلفروشی بوده که بهم گفته اگه بخوام برام انجام میده ولی دنبال یه راهی میگردم که خودم بتونم آماده ش کنم اگر بشه.پنج شنبه دوباره رفتیم شهر مورد نظر و هم سام یه کوچولو خرید انجام داد و کم و کسریای لباسشو خرید و هم دوباره رفتیم باغ تالارمون و اجرای گروه موسیقیمون رو از نزدیک دیدیم که خیلی هم خوب بود.چند روزی هست که با سم اوکی نیستم، در دوران P-M-S به سر میبرم و از همیشه حساس تر.. پنج شنبه گوشیشو برداشتم که یه عکسی که میخواستم به خواهرم نشون بدمو پیدا کنم، بهم گفت چی لازم داری؟ بگو چی میخوای و توی عکسام نگرد و من با همین حرف چنان بغضی کردمو زدم زیر گریه که تا ساعت ها سردرد داشتم. واقعاً درک کردن زن ها کار سختی نیست، کافیه بی تفاوت نباشید همین، هرچند که سام بود و همینم باعث شد تا الان با هم اهمی باشیم.هنوز برای دسته گل و ماشین عروس به نتیجه ای نرسیدم، ماشین خودمون مناسب ماشین عروس نیست و ازونطرفم دلم نمیخواد ماشین کسیو بگیریم و مثل خر تو گل گیر کردم با این افکار.از لحاظ رژیم و لاغری هم نتیجه تا اینجا مطلوب بوده ببینیم تا 19 روز دیگه به کجا میرسم. خیلی خیلی احساس سبکی و اعتماد به نفس بیشتری دارم. این دورانم بگذره و کمی دستمون باز و مسیرمون مشخص بشه بیفتم تو لباس و وسیله خریدن برای پوشیدن و بردن. مدت هاست اونجور که باید لباس نخریدم و این کاملاً در لباس پوشیدنم به چشم میاد. امیدوارم تو فاصله کمی بعد از مراسم همه چیز روی غلتک بیفته و از این بلاتک, ...ادامه مطلب

  • 11 روز تا عروسی

  • ساعت 4 صبح با صدای رعد و برق، بارون و طوفان بیدار شدم. هنوز داره بارون میاد و خیلی جاها دچار آبگرفتگی شده اما نمیتونم نگم که چقدر این هوا و حس و حال رو دوست دارم. من عاشق پاییزم، عاشق بوی پاییز، عاشق آسمونش و حس عشقی که بهم میده.. دیروز با خواهری رفتیم و موهامونو بالیاژ کردیم و تا شب حسابی گیر بودیم. برنامه اینه که خیلی بیشتر به موهام برسم، یه سری محصولات کئون از ارایشگرم خریدم و اگه خدا بخواد این آخر هفته هم میرم برای ویتامینه کردن موهام و بعد از عروسی هم حتماً پروتئین تراپی میکنم چون موی دکلره شده صافش قشنگه و حسابی رسیدگی میخواد، پس به جای اینکه با سشوار کشیدن های مکرر پدر موهام، وقت و کت و کولم رو در بیارم حتماً میرم و پروتئین تراپی انجام میدم که صافی هم داشته باشه یکم.راستی تا روز عروسی فقط 11 روز مونده، تائید نهایی لباس عروسم مونده. تور عروسم هنوز بلاتکلیفه. به نظر من شلوار سام مشکل داره جوری که وایمیسته و امیدوارم ببره خیاطی دوباره و حلش کنه چون خیل یرو مخمه. Jموهامم حتماً سه روز قبل از عروسی میرم رنساژ تیره میکنم. وای کارتای ولکاممو نگفتم که طراحیشو دیدم و مثل ماه شدن. خیلی دوسشون دارم. البته هنوز چاپ شدش دستم نرسیده. اول قرار بود انگلیسی و مینیمال باشه بعد دیدم واقعاً مهمونام با متن فارسی بیشتر ارتباط برقرار میکنن و در نهایت یه متن صمیمانه فارسی با شعر : "ساقی به نور باده برافروز جام ما، مطرب بگو که کار جهان شد به نام ما" از حافظ بزرگ و دیزاین گل خوشکل روی همه میزا قرار میگیره.از صمیم قلبم میخوام که روز عروسی بارون نیاد و هوا خنک و عالی باشه تا بتونیم توی باغ برگزار کنیم همه برنامه هارو.دیگه اینکه دیشب سام تنهایی رفت و هدیه ساعت از طرف مامانمو خرید و من با اینکه دو, ...ادامه مطلب

  • عروسی با خس خس سینه :)

  • صدای خس خس سینه م رو میشنوم و هربار که به سرفه می افتم حس میکنم تمام دل و روده م الان میریزه بیرون و سردرد میشم. اینم از عوارض مریضی یک ماه اخیر بود که گذات قشنگ آبا از آسیاب بیفته بعد با یه ویروس جدید بزنه بیرون و خواب شب و نصف شبو ازم بگیره.مدت ها بود میخواستم بیام و از شوقم بنویسم، از ذوق انجام دادن مرحله به مرحله ی کاری که مدت ها بود دلم میخواست انجام بدم. از اینکه خوشحالم بدون در نظر گرفتن دیگران و اهمیت به نظر و مسخره کردن و باقی چرت و پرتاشون الان لباس عروسم رو انتخاب کردم، قرارداد تالار رو بستم و همه مهمونامم دعوت کردم.بلهههه.. بالاخره با تاخیر زیاد و البته بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک دقیقاً یک ماه دیگه امروز عروسیمونه. جشنی که همیشه بهش فکر کردم براش ایده و ذوق داشتم و هربار به دلیلی به تعویق افتاد.خوشحالم و همزمان دچار دوگانگی و استرس هم هستم.باید بیام راجع به همه چی بنویسم، کاش وقت بشه و حس نوشتن باشه. + نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:32 توسط لی لی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها