خوب یا بد میگذره

ساخت وبلاگ

چهارشنبه ی خیلی بدی رو گذروندم، خیلی بددد..

آرامش خونه در کمتر از یک ساعت چنان به هم ریخت که گویی هیچوقت دیگه برنمیگرده..

روزا اما چه خوب و چه بد میگذرن..

از پنج شنبه ظهر که از سرکار برگشتم حسابی مهمون داشتیم از راه دور و چون مامی دست تنها بود اونقدر کار کردم و سرپا بودم که الان از گردن درد نمیتونم ریلکس بشینم پشت میزمو هر چند دقیقه یه بار بلند میشمو حسابی خودمو کش و قوس میدمو میچلونم اما خب از خودم راضی هستم چون حسابی تمیزکاری کردمو نزاشتم به مامان بیش از حد فشار بیاد دیگه..

از پنج شنبه ظهر که رسیدم خونه تا دیشب ساعت 2 من همش در تکاپوی مهمون داری بودم یعنی حتی وقت نداشتم یه نگاه به موبایلم بندازم، تنها تایمی که مال خودم بود همون چند دقیقه ای بود که میرفتم واسه نماز اونم اینقد سریع میخوندم که صدام نزنن، دیگه دیشب به خودم اومدم دیدم داره دیر میشه و من حتی هنوز لباسای سرکارمو نشستم، سریع لباسامو انداختم تو ماشین و خونه رو جارو پارو نهایی کردمو پریدم تو حموم و یه دوش آخیش داره رفع خستگی هم گرفتم و سریع پریدم بیرون و دوباره پروسه شام کشیدن و چیدن ظفا تو ماشین و ... حالا این سرشلوغیام (اومدن مهمونا) خوبیش این بود که  اجازه نداد اوضاع چهارشنبه بیشتر کش پیدا کنه و همه به یه روال عادی برگشتیم بالاجبار..

الانم که اومدم سرکار و میخوام یه روز مفید و خوب بسازم واسه خودم هرچند که خیلی خوابم میاد..

کولرا رو هم پنج شنبه خاموش کرده بودیم و حالا تا دوباره خنک بشیم شده یکشنبه :|

دیگه همینا فعلاً


برچسب‌ها: روزمره های لی لی
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 8:32 توسط لی لی |
زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : میگذره, نویسنده : lilihozaklili بازدید : 48 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:36