رمضان 96

ساخت وبلاگ

من اومددم بالاخره :) که بی هوا بنویسم حرفای دلمو واستون:

خیلی خیلی دلم میخواست که الان یه جای خوبی میرفتم مسافرت، در حقیقت من و چند تا از دوستام از چهار ماه پیش برنامه یه سفر هیجان انگیز رو واسه تعطیلات خرداد (که گذشت) ریخته بودیم که متاسفانه ده روز مونده بود به سفر و وقتی که من از ذوق رفتن دیگه حتی نمیتونستم صبر کنم دونه دونه و کم کم همه پراکنده شدن و بهونه آوردن و کلاً سفر کنسل شد که خیلی واسه من ضدحال بود، البته بعدش مطمئن شدم که قطعاً حکمتی توش بوده و میدونم خدا واسم بد نمیخواد، کی میدونه؟ شاید خیلی خیلی همسفرای بدی میشدن!! من که قبلاً باهاشون سفر نرفته بودم و کلاً هم حسم به بعضیاشونم جالب نبود.. خب دیگه اینا رو گفتم که بگم بسیار دلتنگ یه سفر خوش آب و هوا و دلنشینم در یک جای بسیار بکر و چشم و نواز و چون کلاً براساس اون کنسلی مسائل مالی هم تغییر کرد ، الان منتظر شرایط بهتر و همسفران بهترتری هستم که حتماً یه سفر عالی به زودی برم به امید خدا.

*

این روزها یه آرامش خوشکلی دارم ، یه حس خوب خانمانه... چند روزیه که به صورت خودجوش و خیلی خوشکلی نماز میخونم، نمازام دلچسبه واسم و واقعاً حس خوب آرامش رو بهم برگردونده چیزی که ماهها ازش فاصله گرفته بودم و حس بد افسردگی و پوچی جاش رو گرفته بود.. تمام تلاشم اینه که دیگه قطع نشه و این حسم مداوم بشه ان شاالله.

این ماه رمضون حس بهتری دارم، پارسال بسیار غمگین بودم و تکلیف زندگیم مشخص نبود، خیلی سردرگم بودم و همش از خدا میخواستم که راه درست رو بهم نشون بده.. امسال اما با اینکه به دلیل میگرنم 3-4 ساله که روزه نمیگیرم اما نمازمو با عشق میخونم روزانه جزء های قرآنمو میخونم و آروم میشم، افطار رو حتماً کنار مامان و عمه ی عزیزم پای میز میشینم و عاشق ریلکسی بعد از افطار و بعد از خوندن نماز عشا هستم که پای تلویزیون میشینیم و چای و بامیه زولبیا به دست منتظر سریال مورد علاقم میمونیم و گپ میزنیم.

البته که یه روزایی هم هست که جنا بیان سراغم و بد اخلاق و کلافه بشم اما تو این روزای عزیز و غم دار تمام خواستم از خدا بعد از اون چیزایی که خودش میدونه و بارها توی این روزا توی خلوت خودم و پای سجاده ازش خواستم، میخوام که آرامش قلبمو بهم برگردونه و آب روی آتیش دلم بشه.. میخوام کمکم کنه دوباره قشنگیای زندگی روببینم، با غذای مورد علاقم خوشحال بشم و ذوق زندگی داشته باشم، اونقدر روزای تاریکی رو تجربه کردم که همینا هم واسم غنیمته.. البته که میدونم حتماً صدامو میشنوه و محکم تر از همیشه دستامو میگیره و کمک میکنه(الهی آمین یا رب العالمین)

امسالم مثل هرسال یه مهمونی دعوتی افطار دادیم و یه بارم دعوت شدیم که هر دوش خوب بود و بعد از مدت ها دوری از فامیل محترمه ی مذکور خوش گذشت و البته در کنار خوش گذشتن پدرمان از پذیرایی کردن و خم و راست شدن درآمد :||

*

روزها به سرعت میگذرن، خواهری حالش رو به بهبوده و شکمش کم کم داره میاد جلو و یاس خوشکلمون داره تو دل مامانش بزرگ و بزرگ تر میشه، شیرین ترین چیز واسم اینه که دختره و احتمال بالای نود درصد همون ماهی به دنیا میاد که خالش متولد شده و این قشنگ ترین هدیه تولد امسال من میتونه باشه  (آیکون یه قلب گنده)

براتون بگم که من از بچگی به جینگولی جات علاقه داشتم، به چیزای فانتزی دخترونه، ذفتر خاطرات مخصوص، برگه های رنگی، ماژیک و روان نویسای دلبر فانتزی، دوست داشتم همه چیمم شخصی باشه، یعنی جانماز مخصوص به خودم، قرآن خودم و ... اما خب همیشه خودم سعی کردم خودم رو با این چیزا خوشحال کنم و کسی دل به دلم نداد، حالا اوایل ماه رمضون که داشتم توی اینستا میچرخیدم یه قرآن خیلی دلبر صورتی خوشرنگ با صفحه های گلاسه و رنگی و البته معطر دیدم که حسابی دلمو برد و چون اولین ماه رمضونیه که یاس خوشکلم توی این دنیای عجیب وارد شده و تو دل مامانشه اون اومد تو ذهنم و در کمتر از 10 دقیقه سفارش دادم و فک کنم شیشم هفتم رمضون بود که رسید و خواهری رو سورپرایز کردم با دادن اون قرآن خوشکلی که صفحه اولش دلنوشته خاله واسه فندق بود، خیلی خوشحال شد و ذوق کرد و گفت این قشنگترین قرآنیه که تو عمرش دید و خوش به حال یاس که خاله به این خوبی داره و خب چی از این حس شیرین تر واسه من؟! (آیکون یه قلب گنده)

*

نداشتن ماشین خیلی آزارم میده مخصوصاً تو این روزای به شدت گرمی که اینجا داریم، چند باری هم میخواستم اقدام به خرید بکنم اما واقعاً با شرایط مالی الانم عاقلانه نیست و حداقل باید وایسم تا سال دیگه که قسطام تموم بشه.. شایدم یه معجزه خوشکل اتفاق افتادو لی لی جیباش پرتر و بهتر تر شد و زودتر سوار شدیم، کی میدونه چی پیش میاد عاخه؟!  :)) از خدا همه چی بر میاد کافیه ما سمج بشیمو واقعنی بخوایم :)

دیگه اینا چیزایی بود که خودجوش از دلم ریخت بیرون و نوشتم واستون، حال دلم بهتره الان ، ان شاالله از این به بعد زود به زود میام اینجا و قوی تر و خوش حالتر مینویسم و این احساس خوب رو از خودم دریغ نمیکنم..

*

یادم نرفته که بهتون بگم بی نهایت به دعا معتقدم و ازتون میخوام که اگه اینجا رو خوندید برای لی لی هم به اسم دعا کنید، ان شاالله که خدا صدای ههمونو امشب میشنوه و مراد دل هممون رو هم زود زود بهمون میده (بگووو آمین)

فعلاً

یا علی


برچسب‌ها: رمضان
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 12:6 توسط لی لی |
زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 15:25