هر آنچه گفتنش دیر شده بود و استانبول نامه

ساخت وبلاگ

خب من اومدم :) اما اونقدر از آخرین باری که نوشتم گذشته که نمیدونم از کجا باید شروع کنم و مطمئنم که الان هرچی بنویسم آخرش میبینم شلم شوبا شده، پس سخت نگیرید و دل بدید به حرفام :))

اول اینکه بگم من الان خاله یه دخترک 86 روزه هستم که بسیار دلبری میکنه ازم و اونقدررر لبریز از عشق خالص و ناب میشم باهاش که از قبل مطمئن تر شدم که بچه میخوام حتماً.. وقتی کز میکنه تو بغلم یا غر میزنه و میتونم با قربون صدقه رفتنم آرومش کنم یا وقتایی که میخوابونمش تو بغلم واقعاً احساسم با هیچ کلمه ای قابل وصف نیست و فقط میدونم که مثل پمپاژ خون توی رگ هام بهم حس زندگی میده و میدونم که اون لجظه هیچ چیزی بیشتر نمیخوام. :))

.

دومین مطلب اینکه دوماه پیش موهامو بالیاژ کردم، بالیاژ خیلی روشن و خب هم بهم اومد و هم تنوع خیلی خوبی بود واسم و همه هم از دیدن موهام کیفور شدن و کلی تعریف و تمجید از آدمای مختلف گرفتم که باعث بسی خوشحالیه.

.

سومین مطلب که خیلی هم شیرینه  اینکه من بالاخره به اون سفری که خیلی وقت بود منتظرش بودم رفتم، با صمیم ترین دوستم رفتیم استانبول و اونقدرررر بهمون خوش گذشت که خدا میدونه.. ما دوشنبه 5 صبح رسیدیم و تا جمعه 9 شب اونجا بودیم که میشد 4 تا 8 دی ماه و خب کریسمس هم اونجا بودیم و الان که یک ماه و نیم میگذره هنوز با تعریف خاطره هاش کلی کیف میکنیم و دوست داریم که تکرار بشه.. اونجا یکی از فالووئینگای اینستام که کلاً اهل سفره و تموم صفحه ش هم مختص به همینه و سفرنامه مینویسه و فالوورای هزارتایی داره و صاحب اسم و رسم هست رو دیدیم از نزدیک و معاشرت باهاش خیلی به دلم چسبید، بسیار دختر خاکی و دلبری بود و خیلی بهمون کمک کرد که با کمترین هزینه بیشترین جاها رو بگردیم.

جالبه که شب کریسمس رو قرار گذاشتیم با اون و دوستاش که ما نمیشناختیم بریم یه کافه راک و خوش بگذرونیم و اونجا وقتی که در حال خوش گذرونی بودم، تموم مدت تو ذهنم تکرار میشد که من این دختر رو کجا دیدمم؟!! (کسانی که دوستای دوستِ دوستِ جدید اینستاییمون بودن) و خب وقتی که فهمیدم اونا از مونیخ اومدن مطمئن شدم که این فقط میتونه یه شباهت باشه و پیگیر نشدم تا اینکه خود دختر گفت تو قیافت خیلی آشناستتت!! آقا منو میگییی گفتم واییی منم یه ساعته با خودم درگیرم ولی هیچی نگفتم، خلاصهههه به اونجایی رسیدیم که نه تنها این خانم که الان ساکن مونیخ بود همشهری بنده بودن بلکه سالهاا تو یه مدرسه درس خونده بودیم و خواهرشم دوست دوران مدرسه خواهرم بود و کلاً خیلی آشنا بودیم :))) میبینید دنیاااا چقدررر کوچیکه؟؟؟ ولی در اوج عجیبی این اتفاق خیلی حال داد و کلی هیجانزده شدیم و جیغ کشیدیمو بغل کردیم همدیگه رو :))))

از استانبول بگم براتون که من اولین بار بود میرفتم و محشر بوددد محشر.. خیلی دوستش داشتم و مطمئنم خیلی سفرهای بیشماری به اونجا خواهم داشت، بسیار سرزنده و خوش آب و هوا، هیچ ساعتی از شبانه روز خلوت و دلگیر نیست و تو کافیه راه بیفتی و بری تو دل شهر.. شهر عشاق و بوسای بدون سانسورر، شهر دریا و مرغ دریایی، شهر کافه های دوست داشتنی رنگی و استکانای کمرباریک و چای ترکی، شهر بلوای خوشبو و صدفای خوشمزه.. خلاصه که عالی بود من دلم هر روز واسه صفای این شهر تنگه، هر روز..

کار بدی که کردیم این بود که مرکز خریدای خفنش رو نرفتیم یعنی اون تایم رو به خوشگذرونی با دوستامون تو یه بار خیلی خوب تو بشیکتاش گذروندیم و خیلی زیاد هم خوش گذشت اما الان پشیمونیم که کاش بهتر برنامه ریزی کرده بودیم وگرنه که بقیه ش عالی بود، جزیره پرنسس رفتیم و کلی دوچرخه سواری کردیمو هوای عالی تنفس کردیم، گالاتا تاور هم رفتیم و کلی کیف کردیم وقتی که کل استانبولو زیر پامون دیدیم.. موزه مادام توسو، تموم کوچه پس کوچه های بویوگلو رو زیر پا گذاشتیم و کیف کردیم، آبجوهای خیلی خوشمزه خوردیم، یکمکی از همون تکسیم خرید کردیم ، خیابون بغداد و محله کاراکوی هم رفتیم و جاهای دیگه ای که الان حضور ذهن ندارم.

با دوست 15 ساله م رفته بودم و خیلی خیلی بهم چسبید، اینم از خلاصه سفرم.

.

دیگه خبر جدیدی که نگفته باشم؟؟؟

هیچی دیگه هفته ای سه بار باشگاهمو میرم و به همون وزنی که میخواستم هم رسیدم

به خاطر داروهایی که واسه ریزش موهام میخورم گاهی ماهی دوبار پریود میشم و به خاطر تغییرات هورمونیم پوستمم تیره شده و حس خوبی بهش ندارم و نمیدونم چاره ش چیه!!

دیگه اینکه باید برم واسه رنساژ موهام و در تدارک خرید لباس باشم واسه عروسی پسر عمه که عید هست و یه پارتی تولد خفن هم داریم واسه یکی از فامیلا که بسیار دلگرم کننده هستن این دوتا و از الان واسه خوشگذرونیای عید شارژ هستم :)

خبر بعدی اینکه 5 روز دیگه تولد خواهری هست و من یه دستبند چرم با پلاک اسم دخترکش واسش سفارش دادم که هنوز آماده نشده و امیدوارم وقتی کادوش رو میبینه ذوق رو تو چشماش ببینم.

دیگه اینکه همچنان لیزر بدنم رو ادامه میدم و تا اینجای ماجرا که بسیار راضی هستم و نمیدونم چرا زودتر از اینا اقدام نکردم :))

دیگه فعلاً همینا و تا بعد :)

زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:14