روزمره

ساخت وبلاگ

الان حدود ساعت 8 شب شنبه 25 شهریور هست و من در حالی دارم برای شما مینویسم که توی اتاقم پشت لپ تاپ نشستم، تازه نمازمو خوندم و تمام خونه پر شده از بوی خوش شله تماته که مامان واسه ویار خواهری درست کرده و داره جا میفته، البته که من یه کاسه کوچولو کش رفتمو الانم دارم مزه مزه ش میکنم..

امروز صبح که چشمامو باز کردم خیلی بی انگیزه بودمو تصمیم گرفتم که سرکار نرم، نرفتم و تا ساعت دوازده و نیم ظهر خوابیدم بعدش پاشدم و کم کمک بساط ناهارو چیدیمو پلو لوبیا با سالاد شیرازی و پیاز سفید خام زدیم بر بدن و بسیار چسبید، بقیه روزم به فیلم دیدن و حرف زدن با مامی گذشت، مامی امروز زیاد اوکی نیست و پشتش درد میکنه و موقع نشستن و بلند شدن خیلی اذیت میشه، قربونش برم الهی که این همه سختی کشیده و میکشه و خم به ابرو نمیاره :(

کتابی که تازه شروع کردم به خوندن و از پنج شنبه تا حالا حتی باز نکردم، در صورتیکه فکر میکردم تا الان که شنبه هست حتی شاید تمومش کرده باشم! عاخه حجمش زیاد نیست و بیشتر آموزنده هست، قبل از اون کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد از مارک فیشر رو خوندم و بسیار کتاب عالی بود، حکایت خیلی از ماهاست و درجا زدنمون به خاطر اینکه مدام کم میاریمو تحملمون خیلی کمه اما ای کاش هممون مثل جان شخصیت داستان یه پیرمرد میلیونر هم داشتیم که اینقدر خوب راهنماییمون کنه ..خلاصه که مضمون کتاب عالی بود و اگه نخوندین به شدت پیشنهاد میکنم..

دیگه براتون بگم که دیروز که جمعه بود هم به تمیزکاری گذشت و شب هم رفتیم فیلم سارا و آیدا رو دیدیم که جالب اما غمگین بود، با اینکه از داستان فیلم بدم نیومده بود اما تمام مدت دوست داشتم که زودتر تموم بشه و اصلاً نمیدونم چرا!!!! البته متاسفانه ما 15 دقیقه دیر رسیدیم و نمیدونم چقدر از فیلم رو ازدست دادیم و من متوجه نشدم چرا مامان سارا رفت زندان و اون 500 میلیون تومن اصلاً واسه چی بود که بدهکار شدن...

ای بابا، خواهری زنگ زد و باید پاشم برم پیشش.. داره مهمون واسش میاد اینم شکمش حسابی بزرگ شده و توان نداره دیگه..

خب فعلاً.. من برم.


برچسب‌ها: روزمره های لی لی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:31 توسط لی لی |
زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : روزمره, نویسنده : lilihozaklili بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:17