زخم باز شده

متن مرتبط با «بعد» در سایت زخم باز شده نوشته شده است

سی و پنج روز بعد چه شکلیه؟

  • سلام از سی و پنج روز بعد از رفتن سام.سال نو برای همه خیر و مبارک باشه.سلام بعد از 35 روز تجربه حس های متفاوت، از 35 روز صبوری، 35 روز خودخوری، 35 روز اشک و آه و سلام از 35 روز تناقض. از روزهایی که با امید بیدار میشم و با حس مرگ میخوابم یا با بغض بیدار میشم و با لبخند و امید میخوابم. سلام از روزهایی که خودم رو گم کردم.از روزهایی که خونه پرنور قبلی رو تحویل دادم و خونه جدید هنوز آماده نیست. پس سلام از آوارگی. از تغییر.بدنم حس کشیدگی داره. اگه بخوام حال خودم رو تصویری براتون توضیح بدم بدنی رو درنظر بگیرید که از خشکی و کم آبی تمامش پوسته پوسته شده و حالا پوستای مرده دارن میریزن و همه جاش حس درد و کشیدگی داره. این پوسته ها که بریزن باید کلی بهش رسیدگی کنی.. آب و لوسیون و ویتامین برسونی تا پوست تمیز و تازه جاشو بگیره. اینکه پوست جدید چه شرایطی در آینده خواهد داشت کاملاً به رسیدگی الانت مربوط میشه و اگر بپرسی که آیا دارم کاری برای این حالم میکنم جوابم نه هست البته مشاوره گرفتم و دارم با راهکاراش جلو میرم، البته دارم سعی میکنم در حقیقت.دلیل اینکه اینجا کمتر مینویسم برای اینه که مشاورم گفته روزانه باید حس هامو بریزم رو کاغذ و هرشب قبل از خواب این کارو میکنم و دلیل دیگه اینه که خیلی پریشونم و تا خونه تمیز و چیده نشه آرامش و ثبات ندارم.دعای خیرتون رو به شدت نیاز دارم.ترکیبی از دلتنگی- بی حوصلگی- بی نظمی و افسردگی رو دارم تجربه میکنم.امیدوارم از پسش بربیام. + نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 14:32 توسط لی لی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یه خبر خوب بعد از مدتها (24 آذر 1402- 15 دسامبر 2023)

  • از شدت هیجان و ذوق و استرس قلبم جمع شده پنج شنبه ی افتضاحی داشتیم، چنان دعوایی کردیم که خدا داند و بس :) البته تا شب جمع شد و به آشتی و معذرت خواهی ختم شد اما آقا نگم از جمعه..بعد از عروسی کل خونواده به ما وعده ی پاگشا کردن دوباره دادن، مام سفت چسبیدیم قولاشونو و جمعه نوبت مامی بود که اولین نفر محسوب میشد. صبح جمعه ما بیدار شدیم، صبحانه خوردیم و هرکس یه گوشه نشست پای لپ تاپش در حال بررسی موارد مناسب دیگر جهت اپلای کردن. من که دانشگاه جوابمو داده بود و گفت که بهت قرارداد میدیم نهایتاً تا اواسط ژانویه و برنامه کلاساتم آماده که شد میفرستیم برات، پس تکلیف من معلوم بود.آها راستی پنج شنبه صبح قبل از دعوا با سام رفتیم شهر نزدیکمون و من قرار بود موهامو پروتئین* تراپی کنم که محقق نشد چون که اوضاع موهام خیلی داغان بود و باند* فیو*ژن انجام دادن و گفتن این کار رو یک ماه ادامه بده و بعد بیا که ببینیم آیا میشود اتو* کشی کرد برات یا نه و اگه با این وضعیت برات موهاتو اتو*کشی کنیم بیشتر آسیب میبینه. خلاصهههههه ما که پنج شنبه بعدش دعوامون شد و من چیزی از جزئیاتی که برای موهام انجام دادن برای سام تعریف نکردم اماااااا همین لحظه ای که بهتون میگمممم که جمعه بوددد و هرکس پای لپ تاپ خودش در دنیای دانشگاههای مختلف غرق بود من همزمان داشتم تعریف میکردم که آره اینکارو کردن اونکارو کردن که دیدم سام فقط داره با چشمای گرد شده به لپ تاپ نگاه میکنه و اصلاً اهمیتی به حرفای من نمیده.. اومدم غر بزنم که یهو لپ تاپو ول کرد روی مبل، بلند شد و گفت بیا ببین این چی میگه؟! من متعجب نگاش کردم که چی میگی؟؟ گفت لپ تاپ رو بردارر.. آقاااااا من لپ تاپو نگاه کردم و دیدم بلهههههههه ایمیل دانشگاه اومده و سام در دانشگاهی که ا, ...ادامه مطلب

  • یه خبر خوب بعد از مدتها

  • از شدت هیجان و ذوق و استرس قلبم جمع شده پنج شنبه ی افتضاحی داشتیم، چنان دعوایی کردیم که خدا داند و بس :) البته تا شب جمع شد و به آشتی و معذرت خواهی ختم شد اما آقا نگم از جمعه..بعد از عروسی کل خونواده به ما وعده ی پاگشا کردن دوباره دادن، مام سفت چسبیدیم قولاشونو و جمعه نوبت مامی بود که اولین نفر محسوب میشد. صبح جمعه ما بیدار شدیم، صبحانه خوردیم و هرکس یه گوشه نشست پای لپ تاپش در حال بررسی موارد مناسب دیگر جهت اپلای کردن. من که دانشگاه جوابمو داده بود و گفت که بهت قرارداد میدیم نهایتاً تا اواسط ژانویه و برنامه کلاساتم آماده که شد میفرستیم برات، پس تکلیف من معلوم بود.آها راستی پنج شنبه صبح قبل از دعوا با سام رفتیم شهر نزدیکمون و من قرار بود موهامو پروتئین* تراپی کنم که محقق نشد چون که اوضاع موهام خیلی داغان بود و باند* فیو*ژن انجام دادن و گفتن این کار رو یک ماه ادامه بده و بعد بیا که ببینیم آیا میشود اتو* کشی کرد برات یا نه و اگه با این وضعیت برات موهاتو اتو*کشی کنیم بیشتر آسیب میبینه. خلاصهههههه ما که پنج شنبه بعدش دعوامون شد و من چیزی از جزئیاتی که برای موهام انجام دادن برای سام تعریف نکردم اماااااا همین لحظه ای که بهتون میگمممم که جمعه بوددد و هرکس پای لپ تاپ خودش در دنیای دانشگاههای مختلف غرق بود من همزمان داشتم تعریف میکردم که آره اینکارو کردن اونکارو کردن که دیدم سام فقط داره با چشمای گرد شده به لپ تاپ نگاه میکنه و اصلاً اهمیتی به حرفای من نمیده.. اومدم غر بزنم که یهو لپ تاپو ول کرد روی مبل، بلند شد و گفت بیا ببین این چی میگه؟! من متعجب نگاش کردم که چی میگی؟؟ گفت لپ تاپ رو بردارر.. آقاااااا من لپ تاپو نگاه کردم و دیدم بلهههههههه ایمیل دانشگاه اومده و سام در دانشگاهی که ا, ...ادامه مطلب

  • احساسات متناقض بعد از 16 شب دوری از خانه مادری

  • هیچوقت دنیای آدم بزرگ ها رو دوس نداشتم، جایی که باید مسئولیت تمام و کمال زندگی خودت و انتخاب هات رو به تنهایی به دوش بکشبی.. جایی که هر بار باید بپذیری که زندگی همینه و یاد بگیری از خط پذیرش بیرون نزنی.. هربار با هر اتفاقی باید به خودت تلنگر بزنی که زندگی جز این بالا و پایین ها نیست..توی خونه خودم نشستم در حالیکه نه هنوز جشن عروسی برگزار شده و نه ماه عسلی رفتم.. در بالکن بازه و باد ملایمی که میاد داره موهای من، پرده و شعله شمع رو تکون میده.. تلوزیون روشنه ولی صداشو قطع کردم و فقط صدای حرکت ماشینا شنیده میشه..بارها این لحظات رو برای خودم تصور کرده بودم، این تو خونه ی خودم بودنو، این باد ملایم و این سکوت و آرامش رو.. پس الان چرا خوشحال نیستم؟ چرا هرچقدر بزرگتر میشیم سقف جایی که هستیم هرچقدر هم که بلند باشه برای قدمون کوتاه میشه؟یادم میفته به همین دوسال پیش که یه اتاق 12 متری صورتی داشتم و چقدررر عاشقش بودم و فکر میکردم حتی دوست ندارم که عوضش کنم.. بعدها که عقد کردم و اتاقم رو با اتاق قبلی خواهر بزرگه عوض کردمو کلی جای بیشتر و خوشکلتر و دلبازتر داشتم با خودم گفتم که چطور اون همه سال های جوونیمو تو اون اتاق تنگ صورتی دووم آوردم!!!! و کاملاً یادمه که چقدر باهاش خوشحال بودم.. درست مثل الان که توی خونه خودم نشستم و با اینکه خیلی مونده تا کاملاً خونه بشه و تازه امروز اومدن پرده رو نصب کردن و هنوز روی زمین غذا میخوریم.. اما امشب وقتی رفتم خونه ی مامانم و به اتاق قشنگم که هنوز همه چیزش سرجاشه سر زدم میتونم بگم که نصف حس قبل رو هم نداشتم و چقدر یهو ترسیدم.. از زندگی.. از سقفر خواسته ها و از اینکه به هرچی برسی بازم کمه و مطمینم که مقصدی برای خواسته هامون وجود نداره و همش مسیره ولی حالا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها