نوروز 1397

ساخت وبلاگ

سلام سلاممم

یه سلام خوشکل و آبدار از سال 97 به شما

خب من الان سرکار هستم و اومدم که تو این تایم آزادی که دارم گزارش تعطیلات و 20 روز گذشته رو بدم و از خدمتتون مرخص بشم

آقا تعطیلات عالی بود، عالیییی

خیلی خوش گذشت، فوق العاده بود، کلی جشن و خوش گذرونی و بیرون رفتنو نفس تمیز کشیدن داشتم امسال

تحویل سال نو و پربرکت 97 رو که خونه و کنار خونوادم بودم و کلی با داداشام عکس گرفتمو خوش گذروندیم :)

فرداش ناهار باقالی پلو و ماهی خوشمزه عیدمون رو خوردیم و با داداش بزرگم راهی شهر با صفای شیراز شدیم، ازینکه توی راه کلی خوش گذشت و هوا عالی بود که بگذریم میرسیم به جشنامون، یه جشن حنابندون یه عروسی و یه تولد خیلی خفن داشتیم که بسیار خوب و عالی برگزار شد و بسیار زیاد هم خوش گذشت، مهمونی های زیاد رفتمو بخور بخور هم که به راه بود، مهمترین قسمتش اونجاش بود که کل خونواده عزیز پدریمو رو بعد از مدت ها دور هم و به شادی میدیدم و خب خیلی واسم لذت بخش بود، یه روزشو با دخترا زدیم بیرونو یکمی شیراز گردی کردیمو صبحانه و ناهار عالی خوردیم یه روز دیگشو که خونه یکی دیگه جمع بودیم با پسر عمه بزرگم که 3 تا بچه هم داره نشستیم و ساعت ها از بابام حرف زدیمو و خاطره تعریف کردیم و اشک ریختیم، درسته که کل مهمونی سردرد داشتمو بینیمم حسابی چاق شد اما عوضش دلم حسابی سبک شد چون اون روز به نظرم بعد از سال ها جاش خیلی زیاد توی اون جمع خالی بود و دیدن تخمه های ژاپنی کافی بود که حال و هوام کلاً بره یه سمت دیگه و خاطراتم زنده بشن و وول وول بخورن...

یه شب دیگشم تا دم دمای صبح فرودگاه بودیمو منتظر که دختر عمه عزیزم بعد از سه سال دوباره بیاد پیشمون و کلی هم داستان داشتیم واسه همون شب که همش شد خاطره و تا رسیدیم خونه 7/5-8 صبح بود.

روز اولم عید دیدنی رفتیم خونه اون یکی عموم و علاوه بر اینکه خیلی خوب بود و خوش گذشت نکته جالبش واسه من این بود که خیلی راحت تونستم با سگشون ارتباط برقرار کنم و حتی دست بکشم به سرو کله ش و خیلی زیادتر از همیشه دوستش داشته باشم و این خیلی زیاد واسم مهم بود و خوشحالترم کرد که بعد از اینکه چند ماه پیش به خودم سختی دادمو رفتم خونه دوستم که سگ داشت و به فوبیام غلبه کردم الان تو این مهمونی تونستم اینقد راحت ارتباط بگیرم

دیگهههه از سیزده به در هم نگم که رفتیم باغ دوست قدیمی عموم و خیلی خوش گذشت و همه چی عالی بود، هویج پلوی زعفرونی خوشمزه، رقص و قلیون و آش رشته و چایی داغ کنار تلمبه ی باغ باصفایی که همه درختاش پر از چاقاله بود :))

میخوام بگم امسال از اولش عالی شروع شد، با حال خوب و از خدا میخوام که تا آخرش همینجوری عالی بمونه و بهتر بشه

آخ آخ از شیراز ، عجب هوایی، خدایی عالی بود، همه جا بوی بهارنارنج پیچیده بود و کیف میکردی از بیرون رفتن، البته خب ظهراش طبق معمول گرم و آزار دهنده بود مخصوصاً سمت سعدی و اونورا اما در کل هیچی کم نداشت، عصرای خوشکل و سبز محشرش، درختای بهار نارنج و بوی محشرشون

دریاچه هایی که اردکا و غازا توشون وول میخوردن، مردم باحال و باصفاشون

خیلی زیاد خوش گذشت و بنده تا پنج شنبه ظهر 16 فروردین دل نکندم و بالاخره پنج شنبه برگشتم، جمعه یکمی استراحت و از شنبه سرکار بودم

اینقد این 16 روز تکاپو داشتمو بیرون رفتم و زیبایی دیدم و دورهمی داشتمو جشن و بزن و برقص داشتم که شنبه برخلاف کوفتگی بهار که افتاده بود به جونم با کمال میل و خوشحالی اومدم سرکار و دیگه دلم تنگ شده بود واسه نظم و ترتیب زندگی کارمندی..

اونجا یکی دوبارم بازار رفتم و به جز آجیل و اینجور چیزا که واسه سوغاتی خریدم، خرید خاصی نکردم، فقط یه عطر پویزن سفید که اونجا گیرم اومد و سه تا شلوار با کیفیت عالی و قیمت مناسب و یدونه روسری خریدم و دیگر هیچچ، آهااا یادم افتادد یه عالمه کفش خریدم :))) آقا زارا 80 درصد آف زده بود و منم هرچی کفش و صندل سایز پام بود و موجود داشت خریدم، فکر کنم 6 تا :))) البته یه دونش روفرشیه دوتاش صندل دوتاش خانومی و یکی دیگه هم راحتی و خوشکل..

تا اطلاع ثانوی کلاً خرید کردن و بازار رفتن تعطیله به شدتتتتتت

مگر در موارد خاص :) مثلاً شکم!

این گزارش شلم شوربا رو فعلاً ازم قبول کنید تا از این به بعد بیشتر بیام و بیشتر بنویسم 

ماچ

خدافظ

زخم باز شده...
ما را در سایت زخم باز شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lilihozaklili بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1397 ساعت: 23:42